.................................



اندیشه نوشت )

دو رهرو در حالی که کاسه های خود را در رودخانه می شستند

متوجه یک عقرب شدند که در حال غرق شدن بود.

یک رهرو فورا با ملاقه اش او را گرفت وروی صخره ی ساحل گذاشت

در حین انجام این کار نیش زده شد. او به کار شستن کاسه اش بازگشت

و عقرب دوباره در آب افتاد و رهرو عقرب را نجات داد و دوباره نیش زده شد.

دیگر راهب از او پرسید" ای دوست چرا باز هم او را نجات می دهی

در صورتی که می دانی نیش زدن طبیعت اوست؟


رهرو پاسخ داد: زیرا نجات دادن او نیز طبیعت من است.


پ.ن ) کاشکی بتونیم به طبیعت و ذات واقعیمون بیشتر برسیم...


حس نوشت )

درونم

کودکی را گم کرده

با شنلی قرمز

که با یک سبد محبت

و چند دانه سیب

به دیدار مادربزرگ میرفت

کودکی که از هیچ گرگی نمی‌‌ترسید...**


 =====================



**نیکی‌ فیروزکوهی


تلنگر نوشت ) متن زیبایی از کتاب "بادبادک باز" شاهکار خالد حسینی.

فقط یک گناه وجود دارد، فقط یکی. آن هم دزدی است.

هر گناه دیگری صورت دیگر دزدی است. حرفم را می فهمی؟

وقتی مردی را بکشی، زندگی را از او دزدیده ای.

حق زنش را برای داشتن شوهر دزدیده ای.

همینطور حق بچه هایش را برای داشتن پدر.

وقتی دروغ بگویی، حق طرف را برای دانستن راست دزدیده ای.

وقتی کسی را فریب بدهی حق انصاف و عدالت را دزدیده ای، می فهمی؟






حس نوشت  با بیان فریدون مشیری)

در این دنیای بی آغاز و بی پایان                     

 در این صحرا كه جز گرد و غبار از ما نمی ماند                      

خدا، زین تلخكامی های بی هنگام بس می كرد!                        

نمی گویم پرستوی زمان را در قفس می كرد!                      

 نمی گویم به هر كس بخت و عمر جاودان می داد؛                   

 نمی گویم به هر كس عیش و نوش رایگان می داد؛                     

همین ده روز هستی را امان می داد!

پ.ن) همین دیگه... امان میخوام ... یه حس امنیت... حسی که گمش کردم...



...


 

می‌خواهم فریاد بلندی بکشم

که صدایم به شما هم برسد

من به فریاد همانند کسی که نیازی به تنفس دارد

مشت می‌کوبد بر در پنجه می‌ساید بر پنجره‌ها محتاجم

من هوارم را سر خواهم داد

چاره درد مرا باید این داد کند

از شما خفته چند چه کسی می‌آید با من فریاد کند!؟ …

فریدون مشیری


اینروزا خیلی وقتا توی سکوتی محض فرو میرم...

و هیچ صدای جز صدای خودم رو نمیشنوم...هیچ...

اینوقته که حسی هراس انگیز به تمام وجودم غلبه میکنه.... 

 

دل نوشت ) توی دلم یک حفره بزرگه.  می دونی جات خیلی خالیه؟  

 

بس که زندگی نکردیم  

وحشت از مردن نداریم  

ساعتو جلو کشیدن  

وقت غم خوردن نداریم...      

پ.ن)بخشی از ترانه ی زیبا دیوار با صدای زیبای فرامرز اصلانی عزیز و داریوش عزیزتر.


 

آدمی چه صبورانه  

بعضی درد ها را تحمل می کند  

بی آن که بداند  

حق است  

یا ستمی ست بر او...   

     

پ.ن(1): مداد خیس...نمی نویسد...

دل به دست میگه بنویس

مغز به دست میگه ننویس دست نمی نویسه...

چه حرف ها که ناگفته می مونه و چه دردها که نانوشته...

و سینه میشه گنجینه اسرار...

تعجب نکن اگر شعر تازه ای برای تو نمی نویسم

هیچ مدادی وقتی خیس می شود نمی نویسد...***

***امیر حسین تیکنی

 

پ.ن(1): حیرت... آخرین حیرت زمانی ست که دیگر پی می بری چیزی تو را به حیرت وا نمی دارد...

*ریچارد براوتیگان (ترجمه احمد پوری)


یک سال پیش نوشتم: و زندگی ادامه می یابد در حنجره ی مردی که عشق را فریاد می کند در کوه تنهایی...***  ***ناهید عباسی


"برای انسان ها زمان هرگز دوباره تکرار نمی شود

و هیچ گاه دوباره به آن صورت که یک وقتی بود، بر نمی گردد.

وقتی احساسات آدم تغییر کرد یا رو به زوال گذاشت،

دیگر هیچ معجزه ای نمی تواند کیفیت اولیه را به آن برگرداند".

از کتاب قهرمانان و گورها (ترجمه مصطفی مفیدی)

آخرین روز پاییز سال 91


امروز آخرین پنجشنبه ی پاییزی ه

و هفته ی آینده اولین 5 شنبه ی زمستون...

فرقی بین این روزا نیست ،

این ما هستیم که تا هفته ی آینده ی تفییر میکنیم؛

یک هفته بزرگتر یا یک هفته پیرتر ، یک هفته باتجربه تر ...

مصمم تر یا ناامیدتر ...آرامتر یا عصبی تر... عاشق تر یا حیران تر...

.....

تا اولین پنجشنبه ی زمستون هر کدوممون چه تغییری می کنیم؟

و اصلا دست خودمون هست که چطور باشیم؟

تا هفته ی آینده و ...بهترین آرزوها.




 

آرزو نوشت )

به دیدن تحمل آخرین برگ پاییزی نشسته ایم

و در دل آرزوی بارش اولین برف زمستان را داریم!

خواننده عزیز وبلاگ در آخرین روز پاییز آرزو میکنم غمهایتان از دلتان فرو ریزد

تا با قدمهایتان آنها را خرد کنین.

 

 



یلدا نوشت )

بلندای شب یلدای من باش

طلوع روشن فردای من باش

ولی فردا خدا داند کجایم...

همین حالا ، همین حالای من باش.

 

 


بیربط نوشت )

کوچه را دیدی به وقت شب چه تنها میشود؟

بی تو از آن کوچه هم تنهاترم...




های لایت )

دانلود آهنگ " زمستون" با صدای زیبای افشین مقدم.


تو مثل من زمستونی نداری
که باشه لحظه چشن انتظاری
گلدون خالی ندیدی نشسته زیر بارون
گلهای کاغذی داری تو گلدون
تو عاشق نبودی ببینی تلخ روزای جدایی
چه سخته چه سخته بشینم بی تو با چشمای گریون...






کد اهنگ

http://pichak.net/themes/49/09/





ساخت کد موزیک آنلاین







آهنگ آی دنیا شهرام شکوهی عزیز

ذکر نام تو یعنی تنفس... *



به عشق زمستونی که داره تموم میشه ...

OoOoOoOoOoO

آیدا نوشت )

معتقدم از بدیها و ناهنجاریها هرچقدر کمتر گفته شه بهتره...

و با گفتن از این زشتها تبدیلشون میکنیم به یه عرف به یه هنجار عادی جامعه...

باور دارم همه مشکلات رو میتونیم با درست کردن خودمون رفعش کنیم

و اگه دردی ،مشکلی به همین راحتی حل نمیشه ، ازش دوری کنیم

و بهش نپردازیم که گاهی اینجوری بزرگترش میکنیم....

این متن رو شاید شما هم خونده باشید ... شاید هم خندیده باشید...

از اون واقعیتهای تلخه که به ظاهر طنزه... اما تفکر باید...

لطفا اگه نخوندینش به دقت بخونید.

 

جلسۀ توجيهي فرشتگان با ایرانیها ،قبل از ورود به بهشت:

-
پرندگان را به قصد كباب شكار نكنيد.

-شاخه ها را نشكنيد.

- ميوه ها را يكروزه نخوريد....

- حوري به اندازه كافي هست همديگر را با سنگ نزنيد.

- موسی عصاش مال خودش است.

-با ایوب بیش از حد شوخی نکنید.

-به زور وارد كشتي نوح نشويد، مخصوص حيوانات است.

-در جوی عسل دستشویی نکنید.

- در بهشت فندک موجود است وارد جهنم نشوید.

-
مکانهایی که نوشته شده است " ورود ممنوع" به زور اقدام به ورود ننمایید.

- در این مکان همه یکسانند ، برای انجام امور خود دنبال پارتی نگردید.

- چون بهشتی هستید ، هر چه اراده کنید در اختیارتان قرار می گیرد ،

لطفا با دیدن امکانات دیگران از دادن فحشهای ناموسی زیر لب خودداری کنید.

-ابراهیم قصابی ندارد ، هی برای خریدن گوشت به او مراجعه نکنید.

-خانوما برای گرفتن عکس و امضا از یوسف به سمتش حمله ور نشید.
و
-
اینجا آخر دنیاست و همه خودشون حضور دارن، از جمله خود خدا برای نزدیک

شدن بهش و وساطت چیزایی که می خواهید راه به راه هر جا که رسیدید

امامزاده نسازید ...

پیگرد قانونی دارد.

پی نوشت ) و من سکوت میکنم..................


OoOoOoOoOoO

تلنگر نوشت )

چـون احتیـاج داشـتم کـه دوسـت بـدارم و دوسـتم بـدارند

تصـور کـردم کـه عاشـق شـده ام بـه عبـارت دیگـر خـودم را بـه حمـاقت زدم !**

آیدا نوشت )

چه اعتراف تلخی...!

OoOoOoOoOoO

عشق نوشت)

باز هم 25 بهمن ماه شد و روز ولنتاین... حیفم میاد امروز پست بذارم و از عشق نگم.
 
به نظر من هر روز ، روز عشقه اگه عشق واقعی باشه.


OoOoOoOoOoO

های لایت )

1) لینک دانلود ترانه ی " هوای خونه " با صدای زیبای معین عزیز .

2) لینک دانلود ترانه ی " باور کن دنیامی " با صدای محمدرضا گلزار عزیز.

3) لینک دانلود ترانه ی  " حسرت " با صدای آسمونی بانو شکیلای عزیز.

پ.ن) این ترانه ی آخر رو اونقدر گوش کردم که خط به خط حفظم... فوق العاده ست ...

اگه گوشش ندادین دانلود کنین پیلییز...


OoOoOoOoOoO


* زنده یاد قیصر امین پور عزیز

** آلبــــــر کامــــو


دلم آغوشتو میخواد همون امنیت جاوید... *



تفسیر آزاد ...
OoOoOoOoOoO

قلب ، مهمانخانه نيست که آدم‌ ها بيايند

دو سه ساعت يا دو سه روز توي آن بمانند و بعد بروند

قلب ، لانه‌ ي گنجشک نيست که در بهار ساخته بشود

و در پاييز باد آن را با خودش ببرد

قلب؟ راستش نمي دانم چيست،

اما اين را مي دانم که فقط جاي آدمهاي خيلي خوب است! **

آیدا نوشت )

باید خیلی بیشتر از اینا قدر این اندام ظریف و پُراحساس رو بدونیم...

چرا که اگه تَرَک برداره و بدتر از اون بشکنه تمام عمر لبه های تیزش آزارمون میده...

کاشکی بشه قلبامون رو پر از خوبیها کنیم ، آدمای خوب ، فکرای خوب ، کارای خوب و...

OoOoOoOoOoO

 

تلنگر نوشت )

آدما ها را به خاطر اینکه باعث ناامیدی من میشوند سرزنش نمیکنم 

خودم را سرزنش میکنم که بیش از حد از آنها انتظار دارم.

آیدا نوشت )

خب این رو که هممون خوب میدونیم یکی از بازی های مورد علاقه ی بعضی آدما

بازی با آبروی و شخصیت دیگرانه... پس بهتره آسون به کسی اعتماد نکنیم

و خوشیهامون رو به جز خداوند به کسی وابسته ندونیم.

OoOoOoOoOoO


عاشقانه نوشت )

در بودن

از ته دل هستم

پناه بگیر تا جایی که ممکن است

در نبودن اصلا نیستم

فرار کن تا می توانی

این کار حد وسط ندارد...

آیدا نوشت )

این عاشقانه ی آیدایی ست که بودن و نبودنش به آدمیزاد نمی رود...

OoOoOoOoOoO


های لایت )

1) لینک دانلود ترانه " تردید " با صدای فوق العاده زیبای آقای قمیشی عزیز.

2 ) لینک دانلود ترانه " این آخرین باره  " با صدای خاص آقای ابی عزیز.

3) لینک دانلود ترانه " ترکم نکن " با صدای مخملی آقای معین عزیز.

آیدا نوشت ) هر سه ترانه عالی هستن....


OoOoOoOoOoO

* بخشی از ترانه ی زیبای مادر با صدای آرامش بخش بانو " آوا" ی عزیز.

**يک عاشقانه آرام

من دچار خفقانم ...خفقان...

تفسیر آزاد....

OoOoOoOoOoO


دل نوشت )

می‌خواهم فریاد بلندی بکشم

که صدایم به شما هم برسد

من به فریاد همانند کسی که نیازی به تنفس دارد

مشت می‌کوبد بر در پنجه می‌ساید بر پنجره‌ها محتاجم

من هوارم را سر خواهم داد

چاره درد مرا باید این داد کند

از شما خفته چند چه کسی می‌آید با من فریاد کند!؟ …*

آیدا نوشت )

اینروزا خیلی وقتا توی سکوتی محض فرو میرم...

و هیچ صدای جز صدای خودم رو نمیشنوم...هیچ...

یعنی اصلا نمیخوام صدایی بشنوم...

دیگه حتی تمایلی به حرف زدن و گفتن از درد و دغدغه هام ندارم...

این سکوت برام مقدسه... اما به یه فریاد بلند سخت محتاجم ...

"من به دنبال فضایی می گردم ...لب بامی...سر کوهی ...دل صحرایی

که در آنجا نفسی تازه کنم

آه....می خواهم فریاد بلندی بکشم ...که صدایم به شما هم برسد..."


OoOoOoOoOoO

  

حیرت نوشت )

حیرت...

آخرین حیرت زمانی ست که دیگر پی می بری چیزی تو را به حیرت وا نمی دارد...**

آیدا نوشت )

همیشه توی زندگیم به دنبال معجزه ای فرشته ای هدیه ای از طرف خداوند بودم و هستم...

اما خیلی وقته توی این سیاره ی سیاه چیزی شگفت زده م نکرده!


OoOoOoOoOoO


باور نوشت )

"برای انسان ها زمان هرگز دوباره تکرار نمی شود

و هیچ گاه دوباره به آن صورت که یک وقتی بود، بر نمی گردد.

وقتی احساسات آدم تغییر کرد یا رو به زوال گذاشت،

دیگر هیچ معجزه ای نمی تواند کیفیت اولیه را به آن برگرداند".***

آیدا نوشت)

آدم کینه ای نیستم ... حداقل خودم اینطوری فکر میکنم...

اما هرگز نمیتونم به اطرافیانم فرصتهای زیادی واسه تکرار اشتباهاتشون بدم...

حیفه لحظات زیبای عمرمونه که صرف آدمایی بشه که انسان بودن فراموششون شده.... همین!


OoOoOoOoOoO


های لایت )

دانلود ترانه ی جدید " از ماست که بر ماست" با صدای زیبا و خاص شهرام شکوهی ی عزیز.



OoOoOoOoOoO


*فریدون مشیری

**ریچارد براوتیگان (ترجمه احمد پوری)

***از کتاب قهرمانان و گورها (ترجمه مصطفی مفیدی)


آخرین روز پاییز...


عمرمان گذشت تا باورمان شد ، آنچه که باد برد ،

ما بودیم نه برگ پاییزی...

آخرین روز پاییزتون رنگین و دلنشین.


یلدا بسیار نزدیک است،
بگذاریم هر چه تاریکی هست
هرچه سرما و خستگی هست تا سحر از وجودمان رخت بربندد...

یلدای دلتان شاد و پرنور باد...



یاد ِ پاییز روشنم می دارد...

 

پاییزی نوشت )

تو هم، همرنگ و همدرد منی ای باغ پاییزی!
تو بی برگی و منهم چون تو بی‌برگم
چو می پیچد میان شاخه هایت هوی هوی باد
بگوشم از درختان های های گریه می‌آید
مرا هم گریه می‌باید
مرا هم گریه می‌شاید... *

 

آیدا نوشت)

ماه آخر پاییزه... به قولِ نیما ،یاد ِ پاییز روشنم می دارد!

هیچوقت دلم نمیخواد این فصل زیبا تموم شه....

اما با گذر زمان نمیشه جنگید!

و متاسفانه پاییز 92 هم داره تموم میشه.


-^^^^^^^^^^^^-


اندیشه نوشت )

دو رهرو در حالی که کاسه های خود را در رودخانه می شستند

متوجه یک عقرب شدند که در حال غرق شدن بود.

یک رهرو فورا با ملاقه اش او را گرفت وروی صخره ی ساحل گذاشت

در حین انجام این کار نیش زده شد. او به کار شستن کاسه اش

بازگشت و عقرب دوباره در آب افتاد و رهرو عقرب را نجات داد و دوباره

نیش زده شد.

دیگر راهب از او پرسید" ای دوست چرا باز هم او را نجات می دهی

در صورتی که می دانی نیش زدن طبیعت اوست؟


رهرو پاسخ داد: زیرا نجات دادن او نیز طبیعت من است.


پ.ن ) کاشکی بتونیم به طبیعت و ذات واقعیمون بیشتر برسیم...

فکر کنم آسون تر از این باشه که مثل حیوونای درنده به جوون هم

بیوفتیم و واسه ی تیکه ای نون انسانیت رو زیر سوال ببریم...



-^^^^^^^^^^^^-


باران پاییزی نوشت )

ایمان دارم  فیزیک بعدترها ثابت خواهد کرد که؛

در روزهای بارانی ؛ جای خالی آدم ها ، بزرگتر می شود....!


 -^^^^^^^^^^^^-

*مهدی سهیلی


در دستان خداوند رقصنده باش، رقصنده ای هماهنگ...

خیلی دوست داشتم که طرح ِ پنجره ی اتاقم این جوری بود

و این دنیای ماتِ دوست داشتنی هم، همه ی 365 روزِ سال

زمینه اش بود!

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

 

اندیشه نوشت )

نامه زيباي گابريل گارسيا ماركز ارزش هزاران بار خوندن و اندیشیدن

رو داره...

فکر میکردم قبلا توی وبلاگم گذاشتمش ... اما انگار نبود...

لطفا حتی اگه قبلا خوندینش بازم با دقت بخونین.

«اگر پروردگار لحظه‌ای از یاد می‌برد که من آدمکی مردنی بیش نیستم

و فرصتی ولو کوتاه برای زنده ماندن به من می‌داد

از این فرجه به بهترین وجه ممکن استفاده می‌کردم.

به احتمال زیاد هر فکرم را به زبان نمی‌راندنم،

اما یقینا هرچه را می‌گفتم فکر می‌کردم.

هر چیزی را نه به دلیل قیمت که به دلیل نمادی که بود بها می‌دادم.

کمتر می‌خوابیدم و بیشتر رویا می‌بافتم؛

زیرا در ازای هر دقیقه که چشم می‌بندیم، شصت ثانیه نور از دست

می‌دهیم.راه را از‌‌ همان جایی ادامه می‌دادم که سایرین متوقف شده

بودند و زمانی از بستر بر می‌خواستم که سایرین هنوز در خوابند.

اگر پروردگار فرصت کوتاه دیگری به من می‌بخشید، ‌ ساده‌تر لباس

می‌پوشیدم، در آفتاب غوطه می‌خوردم و نه تنها جسم که روحم را

نیز در آفتاب عریان می‌کردم.

به همه ثابت می‌کردم که به دلیل پیر شدن نیست که دیگر عاشق

نمی‌شوند ، بلکه زمانی پیر می‌شوند که دیگر عاشق نمی‌شوند.

به بچه‌ها بال می‌دادم، اما آن‌ها را تنها می‌گذاشتم تا خود پرواز را فرا گیرند.

به سالمندان می‌آموختم با سالمند شدن نیست که مرگ فرا می‌رسد،

با غفلت از زمان حال است.

چه چیز‌ها که از شما‌ها [خوانندگانم] یاد نگرفته‌ام...

یاد گرفته‌ام همه می‌خواهند بر فراز قلهٔ کوه زندگی کنند

و فراموش کرده‌اند مهم صعود از کوه است.

یاد گرفته‌ام وقتی نوزادی انگشت شصت پدر را در مشت می‌فشارد،

او را تا ابد اسیر عشق خود می‌کند.

یاد گرفته‌ام انسان فقط زمانی حق دارد از بالا به پایین بنگرد

که بخواهد یاری کند تا افتاده‌ای را از جا بلند کند.

چه چیز‌ها که از شما یاد نگرفته‌ام... .

احساساتتان را همواره بیان کنید و افکارتان را اجرا.

اگر می‌دانستم امروز آخرین روزی است که تو را می‌بینم،

چنان محکم در آغوش می‌فشردمت تا حافظ روح تو گردم.

اگر می‌دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می‌بینم،

به تو می‌گفتم «دوستت دارم» و نمی‌پنداشتم تو خود این را می‌دانی.

همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلت‌ها به ما دهد.

کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش

و بگو چقدر به آن‌ها علاقه و نیاز داری. مراقبشان باش.

به خودت این فرصت را بده تا بگویی:

«مرا ببخش»، «متاسفم»، «خواهش می‌کنم»، «ممنونم»

و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن.

هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در سینه

محفوظ داری...خودت را مجبور به بیان آن‌ها کن.

به دوستان و همه‌ی آنهایی که دوستشان داری بگو چقدر برایت ارزش دارند.

اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود و روزی با اهمیت نخواهد گشت.

آرزو می‌کنم و امید دارم از این نامه‌ی کوتاه خوشتان آمده باشد

و آن را برای تمام کسانی که به آن‌ها علاقه‌مندید بفرستید.»

همراه با عشق
«گابریل گارسیا مارکز»
منبع: مجله «بخارا»؛ شماره
۸۲؛ ص۷۸ و ۷۹.

 

آیدا نوشت)

تمااام این متن برام اونقدر ارزشمند بود که حاضر نشدم از جایی قطعش

کنم و بذارم توی ادامه ی مطلب...

به احترام این نامه ی زیبا لازمه سکوت کرد و اندیشید.


^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^



.

دعا نوشت )

در طالع من نیست که نزدیک تو باشم

می گویمت از دور دعا، گر برسانند...* سعدی بزرگ



Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA

باور نوشت )

ایمان دارم اگه عشقی که در دل داریم واقعی باشه،

هرگز کهنه نخواهد شد و دچار عادت نمیشه.




Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA

دل نوشت) دلم میخواد گم شم... اونوقت تو پیدام کنی.

ترسیده ام

درست مثل آهوی رمیده ای

که بره هاش را ... جا گذاشته باشد

بی امید هیچ ضامنی... 

یه بغض غریبانه ای دارم که منتظر یه " پخ" هست تا بترکه.

کاش می شد همه ی حرف ها رو نوشت

کاش می شد تمام درد ها رو گفت...

 

 

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA

دلتنگ نوشت)

مثل کتری آب جوشی که آماده سر رفتنه...

ظرفیت دلم، برای این همه دلتنگی پر شده...

گفتم دری ز خلق ببندم به روی خویش

دردی ست بر دلم...که ز دیوار بگذرد...**

 

**سعدی بزرگ



http://www.weblogskin.com/themes/102/

در خشکسال عاطفه چشمان ما تر است... *


یک زمانی بود آدم ها خیال می کردند یک گنجشک برای تمام آسمان

بس است... چه آرزوی کوچکی داشتند.

آدم هایی پیدا می شدند که تمام عمر عاشق می ماندند.

چه حوصله ای.

خوشا به حال ما که با چند قدم از روی همه چیز رد می شویم.

بی آن که دعایی خوانده باشیم روی دیوار کلیسا نقاشی می کنیم،

به همان سبک‌باری که رفته ایم بر می گردیم

و یقین داریم که برای مذهب نمره خوبی خواهیم گرفت.

مثل زنبور عسل نه، مثل پروانه روی تجربه ها بنشینیم و برخیزیم.

تنهایی، مراقبه ، شور، حال ،عشق... از هر کدام اندکی بچشیم ،

هیچ چیز نباید زیاد وقت ما را بگیرد.

...

پس برویم دیگ زودپز احساس بخریم.

و در زمان کوتاه میز زندگی خود را با خوراک های رنگ برنگ بیاراییم...! **


آیدا نوشت )

سپهری عزیزم چقدر قشنگ ،قصه ی پُر غصه ی آدمای امروزی رو نوشتن...

چرا اینقدر بی تفاوت و گذری شدیم....

چطور میشه لذتِ دردناک عشق و مهرورزی رو نچشید و زندگی کرد؟؟؟



عاشقانه نوشت )

دوستم داشته باش

مثلِ پدری ،که دخترش را

دختری ،که موهایش را

موهایی ،که باد را

و بادی ،که گلهای پبراهنم را

دوست دارد...! ***


آیدا نوشت )

دوستم داشته باش... مثل پدری که دخترش را دوست دارد... 

 



دغدغه نوشت )

کسی که می گریزد

از گم شدن نمی ترسد. ****


آیدا نوشت )

می گریزم و نمی هراسم...


بیربط نوشت )

همین روزاست که از مصرف زیاد "صبر"  اوردوز کنم.



بعدا نوشت پُر دغدغه)

به که میسپارییم؟......................

.

.

.

مکن ای صبح طلوع.


*بخشی از شعر  دکتر مهدی فیروزیان ،در سوگ زنده‌یاد دکتر قیصر امین‌پور

**سهراب سپهری، تهران دی ماه 1343

از کتاب: "هنوز در سفرم" (شعرها و یادداشت‌های منتشر نشده از سهراب سپهری)

***سمانه سوادی

****رسول یونان

حبس ابد هم ، حتی پایان دارد...



تفسیر آزاد ) ....................


بیشتر از گذشته به آینده امیدوار شدم...

دلیل خاصی واسه ی این دل روشنی ندارم!

شاید تنها دلیلش اینه که از این شرایط بدتر فکر کنم

از آستانه ی هر تحملی خارجه.

بگذریم...دلیلش اصلا مهم هم نیست ...

مهم این حس قشنگه که آینده رو برای همه روشن میبینم...

حتی اگه توی انبوه تاریکی مجبور باشیم

یه ذره نور رو از یه شکاف ریز دریافت کنیم ؛

که البته سخت نیست این باریکه ی امید رو توی اینهمه تاریکی پیدا کنیم.

پر امید و مصمم...

و اونوقته که آینده مثل یه پل ما رو به روزها و حال بهتر متصل میکنه.

این حس قشنگ کنار غمِ باشکوهِ پاییزِ دوست داشتنی...بسیار مبارک و زیباست.

 


حس نوشت )

درونم

کودکی را گم کرده

با شنلی قرمز

که با یک سبد محبت

و چند دانه سیب

به دیدار مادربزرگ میرفت

کودکی که از هیچ گرگی نمی‌‌ترسید...*

آیدا نوشت )

یعنی این کودک شجاع ، خودِ منه؟

 


پرامید نوشت)

کم نیستند شادیها

حتی اگر بزرگ نباشند

آنقدر دست نیافتنی نیستند

که تو عمریست

کز کرده ای گوشه ی جهان،

و بر آسمان چوب خط میکشی به انتظار.....،

حبس ابد هم

حتی پایان دارد،

پایانی بزرگ و طولانی!!! **

آیدا نوشت)

به معجزه

به اون آرزوهای دست یافتنی

به یه پایان خوش

به " تو " ایمان دارم.

* نیکی‌ فیروزکوهی

** سید علی صالحی

تو قاف قرار من و من عین عبورم...

مورفی نوشت )

به این جمله توجه کنید:

"هر چيزي راكه ميخواهيد،

نميتوانيد داشته باشيد

و آنچه را كه داريد نمي خواهيد!"

توی زندگی واقعیمون خیلی وقتا اینجوریه...

قبلا نسبت به قوانین مورفی خیلی بی تفاوت بودم

حتما میدونین خیلیا عقیده دارن

این قوانين مجموعه اي از قوانين حاكم بر زندگي هستن

كـه اكثرشون از بدبيني نشات گرفته و بعضیا هم جنبه شوخي دارند

امـا خیلیاشون گاهی واقعي و عینی میشن...

از مهمترین جملاتش که باعث شده من این پست رو بنویسم این عبارته:

"لبخند بزنيد فردا همه چيز بدتر و وخيمتر خواهد شد."

این جمله با وجود بار منفی ی که داره اما زندگی کردن در لحظه

و لذت بردن از زندگی رو تاکید میکنه...


  =====================

 

اندیشه نوشت )

اینجا دوزخیست كه همه می خواهند به عشق خود برسند

 اما كسی نمی خواهد كمی هم به عقل خود برسد .

یاد جمله ی هاکسلی افتادم  :

" شاید این دنیا جهنم دنیایی دیگر باشد."


  =====================


عاشقانه نوشت ) چقدر این شعر زیباست...

مثل اکثر کارهای استاد قیصر امین پور عزیزم.

اى عشق به شوق تو گذر مى کنم از خویش

تو قاف قرار من و من عین عبورم...


 =====================

 

خورشید منی، در دل کوه های بلند/در دلهره ی کوه بلند، گرم بخند...

حس نوشت )

این دنیای بی عشق به منزله ی دنیای مرده ای است

و پیوسته ساعتی فرا می رسد که انسان از زندان ها و کار و تلاش خسته می شود

و چهره ی عزیز و قلبی را که از مهربانی شکفته باشد می خواهد. *


پ.ن)  همه ی زیبایی و طراوت این دنیای بی روح و یخ زده ،

گرمای عشقی مقدسه...

امروز چهره ی نگران مادرم ، یکبار  دیگه وادارم کرد که شاد باشم و

بهش ثابت کنم خوشبختم.

 ..:::::::::::::::::::::..

 

تلنگر نوشت )

نمی  دانم کلید موفقیت چیست؟

اما می دانم کلید شکست این است که تلاش کنی همه را راضی نگه داری! **

پ.ن  ) چقدر اشتباهه که همش توی فکر رضایت و تایید دیگران باشیم...

 

 ..:::::::::::::::::::::..

اندیشه نوشت)

هیچ وقت ...
برای نگه داشتن کسی که فرق تو، با بقیه رو نمی فهمه تلاش نکن !
    ***

پ.ن) هرگز...

اصلا عشق یعنی اینکه معشوق رو از همه متمایز بدونی...

جدا کنیش و توی گلدون قلبت بذاری و همش ستایشش کنی...

که اگه غیر از این باشه یه حس معمولیه...


..:::::::::::::::::::::..


های لایت )

لینک دانلود ترانه ی زیبای " گرم بخند " با صدای بسیار خاص گروه دنگ شو.


فقط تو میمونی با من، فقط تو می خندی زیبا
کنار من بخون امشب، هزارون قصه تا فردا

....
خورشید منی، در دل کوه های بلند
در دلهره ی کوه بلند، گرم بخند...


 ..:::::::::::::::::::::.. 

* طاعون / آلبر کامو

** کافکا

*** گلی ترقی

خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری /شوق پرواز مجازی ،بالهای استعاری*

 

تفسیر آزاد ) ...............................

========================


بعضی از آدمای خاص و مهم زندگیمون از یه جایی دیگه واسمون

هیچی نیستن...

یعنی یه وقتی به یه جایی میرسیم که ذات واقعی افراد رو خوب 

میفهمیم و شاید اون وقت دلمون نخواد این پرده یا ماسک کنار

بره ؛ اما من ترجیح میدم توی یه اشتباه نمونم...

یکی از خاص ترین و عزیزترین آدمای زندگیم رو وقتی از دست دادم ؛

که توی درد سنگین جسمی گرفتار بودم یه درد کشنده.

هرگز اون لحظه اون نگاه بی تفاوت رو فراموش نکرده و نخواهم کرد...

قلبم شکست و از همون وقت یه خلایی دایمی توی قلبم هست؛ 

" اون گوشه از قلبم که مال هیچ کس نیست" ...

که خواستم همیشه زخمی و خالی بمونه تا یادم نره ...............

اون روزای پردرد گذشت...

همون خاص ترین ، وقتی به یه جای پرخطر میرفتم ؛

که امکان برگشتنم پنجاه پنجاه بود

فقط به یه نگاه عاشق احتیاج داشتم

که امیدی واسه برگشتنم باشه؛

بهش نگاه کردم و اما هیچی واسم نداشت .

دیگه فرصتی نمیتونم بدم به کسی که ...................................

 

از همون به بعد تلنگری به قلبم خورد و ....

 " من از این پس یاغیم دیگر... "

بره ی مظلومی که قبلا همه ی دور و بریاش و همه ی شرایط رو فقط

با عشق تحمل میکرد ...

حالا فهمیده که حداقل میتونه هر چند وقت یه بار اعتراضی کنه و

خودش باشه... واسه دل خودش... همین.

 

پ.ن )

یه چند وقته این خاطره ها هی آزارم میده...

نوشتمشون شاید دیگه رهام کنن...

آرزو نوشت )

به امید رسیدن به آرامش قلبی و روحی واسه ی من و شما.

=====================

* زنده یاد قیصر امین پور


يك روز زخم خوردم يك عمر سوختم،كو شوكران؟ كه زندگي اينچنين بس است.*




تفسیر آزاد ) ................
========================

تا حالا شده یه دفعه حس کنی تمام دوندگیهات بیهوده بوده

و از مقصد خبری نیست ؟

تا حالا شده فکر کنی خسته تر از اونی که ادامه بدی ، اون چیزی رو که بدنبالش می دویدی !

تا حالا شده تصمیم بگیری بزنی زیر همه چیز و بگی هر چه باداباد . . .

تا حالا شده حس کنی با وجودی که پُره احساسی اما خالی از اعتماد ؟

تا حالا شده بخوای دستاتو ببری بالا بگی . . . .تسلیم...

من حالا اونجوری ام .

 ========================

 

دغدغه نوشت )

این طور بارم آورده بودند که بترسم . از همه چیز...

از بزرگتر مبادا بهش بربخورد ، از کوچک تر مبادا دلش بشکند

از دوست مبادا برنجد و تنهایم بگذارد ،

از دشمن که مبادا برآشوبد و به سراغم بیاید .**

 

آیدا نوشت)

این ترس رو زندگی کردم.

اما مدارا کردن و تحمل کردن هرگز بازخورد درستی نبوده و نیست و نخواهد بود ...

دلم یاغی بودن میخواد بی دریغ....


========================

* حامد عسکری

**همنوایی شبانه ی ارکستر چوبها / رضا قاسمی


ناگهان چقدر زود دیر می شود...


تفسیر آزاد ) ........................
----------------------------------------------------

متن زیبایی از " پابلو نرودا " ... چندین بار خوندمش...

اگه حتی قبلا خوندینش بازهم بخونین... لطفا.


وقتي 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم

صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زير انداختي و لبخند زدي

وقتي که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم

سرت رو روي شونه هام گذاشتي و دستم رو تو دستات گرفتي

انگار از اين که منو از دست بدي وحشت داشتي

وقتي که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم

صبحانه مو آماده کردي وبرام آوردي پيشونيم رو بوسيدي

گفتي بهتره عجله کني ، داره ديرت مي شه

وقتي 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم

بهم گفتي اگه راستي راستي دوستم داري

بعد از کارت زود بيا خونه

وقتي 40 ساله شدي و من بهت گفتم که دوستت دارم

تو داشتي ميز شام رو تميز مي کردي

و گفتي : باشه عزيزم ولي الان وقت اينه که بري

تو درسها به بچه مون کمک کني

وقتي که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم

تو همونجور که بافتني مي بافتي

بهم نگاه کردي و خنديدي

وقتي 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدي

وقتي که 70 ساله شدي و من بهت گفتم دوستت دارم

در حالي که روي صندلي راحتيمون نشسته بوديم

من نامه هاي عاشقانه ات رو که 50 سال پيش براي من نوشته بودي

رو مي خوندم و دستامون تو دست هم بود

وقتي که 80 سالت شد ، اين تو بودي که گفتي که من رو دوست داري

نتونستم چيزي بگم فقط اشک در چشمام جمع شد

اون روز بهترين روز زندگي من بود ، چون تو هم گفتي که منو دوست داري.


به کسي که دوستش داري بگو که چقدر بهش علاقه داري

و چقدر در زندگي براش ارزش قائل هستي

چون زماني که از دستش بدي

مهم نيست که چقدر بلند فرياد بزني

اون ديگر صدايت را نخواهد شنيد...


----------------------------------------------------

بعدا نوشت ) امروز (دوم مرداد) سالروز درگذشت شاملوی بزرگ و عزیزه...

یادش گرامی....

ای دوری ات آزمون تـلـخِ زنـده بـه گـوری!



----------------------------------------------------

هر سال روز تولدم ، شمع های بیشتری برایم اشک میریزند...!



تفسیر آزاد ) ....................

. . . . .

 روز تولد نوشت )

چه اندوه بار بزرگ می شویم که بمیریم! *


پ.ن ) همیشه روز تولد یه غم عجیبی یه بغض سنگینی رو تجربه میکنم

که با تمام بغضها و غمهای همیشگی متفاوته...

یه تلخی شیرین.


. . . . .

 

حس نوشت این روزها...)

چشمانم را باز نکرده

دنبال واژه ام

چند وقت است که می گردم

پیدا نمی شود...**

 

پ.ن ) یه حس و حالی که نشه گفت و نوشت... خیلی نفس گیره...

 
. . . . .

 

دغدغه نوشت )

مردن چیزی نیست

زندگی نکردن هولناک است. ***

 

پ.ن 1 ) یاد ترانه ی زیبای دیوار  ، روزبه بمانی عزیز افتادم ...

بسکه زندگی‌ نکردیم
وحشت از مردن نداریم
ساعتو جلو کشیدن
وقت غم خوردن نداریم...


پ.ن2) چقدر زجر آوره که زندگی رو لذت نبریم و زنده گی نکنیم...

چقدر دردناکه روزهای عمرمون رو بشمریم تا به موعد مرگ نزدیک تر شیم...


. . . . .


بیربط نوشت )

یک شب هوای گریه . . . یکشب هوای فریاد . . .

امشب دلم هوای تو کرده است. ****

 

پ.ن) فریاااااد... فریادی با تمام وجود اما مانده در گلو ....

 

. . . . .


آخر نوشت )

امروز بیستم تیرماه روز تولدمه... همین.


. . . . . 

*شمس لنگرودی

**مهری رحیم زاده

***ویکتور هوگو

****حسین منزوی

یه پست طولانی و پُر دغدغه...



 

آلبر کامو یه کتاب داره به اسم افسانه سیزیف.

سیزیف در افسانه های هومر یه شخص یاغیه

که توی زندگیش کارای بد زیادی انجام داده.

وقتی هم می میره به جهنم میره اما اونجا از خدایان تقاضا می کنه

که برای مدت کوتاهی اونو به عالم زنده ها برگردونن

تا یه کار نیمه تموم رو انجام بده(کار نیمه تمومش کشتن زنش بوده!).

خلاصه بعد از اینکه کارشو انجام میده قولی رو که به خدایان داده

زیر پا میذاره و از دستور خدیان سرپیچی می کنه

و دیگه به عالم مرده ها بر نمی گرده.

خدایان تصمیم می گیرند

اونو با سخت ترین عذابی که ممکنه برای یه انسان وجود داشته باشه

تنبیه کنن.

عذابی که سخت تر از آتش جهنم باشه.

برای همین هم اونو به یه کوه دور تبعید می کنن.

سیزیف باید هر روز یه صخره بزرگ رو از پایین کوه بغلطونه و بالا ببره

و همین که شب به بالای کوه رسید،

اون سنگ دوباره به پایین می غلطه و فردا صبح دوباره روز از نو

و روزی از نو...

خدایان به درستی فهمیده بودن که سخت ترین عذابی که

برای یک شخص ممکنه وجود داشته باشه

یه کار روزمره و طاقت فرساست که مطلقا هیچ نتیجه ای نداره.

این از جهنم هم دردناک تره.

به نظر من این عین واقعیته.


پ.ن 1 ) واقعا چه سرنوشتی می تونه تلخ تر از بی حاصل بودن

و بی حاصل موندن باشه؟

اما...به گفته کامو این می تونه پایان ماجرا نباشه.

چرا که اگر چه برای سیزیف هر روز همون کار

و همون صخره و همون کوه وجود دارند،

ولی جهان اطرافش همیشه در تغییره ،

حتی اگه این جهان اطراف فقط کوه باشه.

حتی اگه این تغییر شکفتن یه گل کوچیک

کنار یکی از صخره های مسیر همیشگی سیزیف باشه

یا نشستن یه پروانه روی یه گل یا تماشای طلوع خورشید

که هیچ وقت تکراری نمیشه...

در این صورت سیزیف حتی می تونه خوشبخت باشه،

فقط به شرطی که خودش بخواد.


پ.ن 2) این خود ما هستیم که زندگیمون رو زیبا یا زشت،

یا فوق العاده یا روزمره می کنیم.

می تونیم همیشه یه شرایط ثابت و یکنواخت

ولی یه زندگی با شکوه داشته باشیم یا برعکس.


پ.ن 3) یه سخنرانی گونترگراس در مراسم اعطای جایزه ی نوبل 1999

داره ، که در مدح و ستایش زندگی ه...

"در خداناشناسیِ من یک چیز باقی است

و آن زانو زدن در پیشگاه هر موجود مقدسی است

که تا کنون همواره امدادگر بوده است

و سنگین ترین صخره ها را جابجا کرده است

پس ذکری که بر زبانِ من می رود این است

ای انسانِ مقدس، ای "سیزیف" که از برکاتِ "کامو"

به جایزه ی نوبل دست یافته ای،

از تو می خواهم کاری کنی که این سنگ در بالای کوه قرار نیابد.

تا بتوانیم آن را باز هم به بالا بغلتانیم.

تا بتوانیم از داشتنِ سنگمان شادمان باشیم

و تاریخِ نقل شده درباره ی رنج نامه ی وجودمان پایان نپذیرد."


پ.ن 4) زندگی... رو باید قدر دونست ، همین.


. . . . . .

های لایت) دانلود ترانه " دستامو محکم تر بگیر " با صدای پویای عزیز همشهریمه ;)

دستامو محکمتر بگیر
دستاتو باور میکنم
با رویاهات سر میکنم...


آخرین روز بهار 92 ( بهار من گذشته شاید ... )





من هم یکی از جرم های روزگارم*






تلنگر نوشت )

از محبوبترین نویسنده هایی که کارهاشون رو خوندم

زنده یاد نادر ابراهیمی عزیزِ منه...

این متن رو اگه نخوندین و یا حتی خوندین اینبار لطفا با دقت بخونینش...

البته خیلی طولانی تر بود ... یه بخش از اون متنه...


"ما آمده ایم که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم،

نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند:

از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر،

ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان،

و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود

ما نیامده ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم

که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله،

هر سه ستایشمان کنند... "**


آیدا نوشت)

متاسفانه اینگونه بودن رو خیلیا  ادب میدونن

حتی خودمون سعی میکنیم نهایتا بی آزار باشیم

تا آب توی دل اطرافیانمون تکون نخوره....

انگار فقط به دنبال تایید و تحسین دیگران هستیم و چقدر اشتباه ست.

اینجوری شده که هممون پشت یه نقاب زندگی میکنیم؛

خودِ واقعیمون سالهاست فراموش شده...


.:::::::::::.


دغدغه نوشت )

از این به بعد عزيز شما باش و شانه‌هات

ما را براي گريه سر آستين بس است. ***


آیدا نوشت )

سکوتی سنگین............... همین.


.:::::::::::.

حس نوشت )

گاهی تکرار روزهای گذشته

برای من تسلی است...****


آیدا نوشت )

نه هرگز ... از گذشته و تکرارش بیزارم.


.:::::::::::.

بی ربط نوشت )

میشه نوازشم کنی ، وقتی گرفته حالم

میشه ببندی بالمو ، آخه شکسته بالم...


.:::::::::::.
های لایت )

لینک دانلود ترانه ی زیبا "تصویر " با صدای خاص فریدون آسرایی عزیز.


.:::::::::::.

* محمد علی بهمنی

** نادر ابراهیمی عزیز

*** حامد عسکری

****احمد رضا احمدی

ای عشق! دیگر برای نجاتِ جهانْ کفایت نمی‌کنی انگار!



روزای زیادی از زندگیم بودن که دوست داشتم

توی یه جاده ی بی انتها در حالی که توی گوشم ترانه دلخواهم

پخش میشه تا ابد برم....

بیخیال و بیتفاوت توی یه دنیای دیگه...

اما اینروزا ... بیشتر از هر زمانی میخوام توی همون جاده ی بی انتها

باشم ، اما چشام به جاده باشه با حواس جمع و هوشیار...

برم تا بی نهایت اما با شش دانگ حواسم...

پ.ن )

انگار با خودم قهرم و خوشیهای کوچیک رو هم نباید داشته باشم ،

این یه تنبیه واسه یه آیدایی که سر به هوا و ساده ست...


***

 

حس نوشت )

من خویشاوند هر انسانی هستم که خنجری در آستین پنهان نمی‌کند.*


آیدا نوشت )

چه دلگیره وقتی دیگه حتی آدما خنجراشونو مخفی هم نمیکنن...


***


کاش نوشت )

کاش حرفی از آسمان به زبان نمی آوردی

به زمین عادت کرده بودم. **


آیدا نوشت)

بدبخت اگه ندونه خوشی هست خودشو خوشبخت میدونه...

کاشکی اگه نمیشه همه خوش باشن

حداقل بشه همه خودشون رو خوشبخت بدونن....

بیزارم از این واژه های نسبی...

 

 ***


درد نوشت )

ای عشق! دیگر برای نجاتِ جهانْ کفایت نمی‌کنی انگار... ***


آیدا نوشت )

من هنوز مصرانه و ساده لوحانه به نیروی عشق معتقدم.

 

***

 

* شاملوی عزیز

** سید محمد مرکبیان

*** رضا کاظمی


پست ویژه...



تقدیم به همه ی مردای عالم ...

اونایی که خم به ابرو نمیارن توی سختی زندگی ...

اونایی که اشکای مهربونشونو بیصدا و تنها میریزن

تا آب توو دل کسی تکون نخوره ...

اونایی که عمود هستن ...

قوی و پابرجا واسه اینکه یه خونواده بهشون تکیه کرده.

خداوند حفظت کنه ای مــــــــــــــــــــرد واقعی.



**********

 

نميدونم شما پدرتون رو چي صدا مي زنيد...

بابا، آقا جون، پدر ، پاپا، ددي و یا به اسم خودش...

ولی هر جور كه صداش مي زنيد خیلی زود ... خیلی زود

بهش بگيد که چقـــــــــــــــــدر دوسش داريد و بهش افتخار میکنین.

 

**********


های لایت ) لینک دانلود ترانه ی " پدر " با صدای زیبای کوروش یغمایی.

پدر ای وجودم از تو قدرت و توان گرفته

ای که از دم نفسهات هستی من جان گرفته

پدر ای که از تو جاری خون زندگی تو رگهام

ای که از نور دو چشمت نور زندگی به چشمهام

پدر امروز به پاهام دیگه نای رفتنی نیست

جز دریغی روی لبهام دیگه حرف گفتنی نیست

پدر پیچ و خم راهم نمیخوام بیراهه باشم

گل سرخ آرزوهام توی فکر غنچه باشه

رفتی و نشد که باشی تا ابد چراغ راهم

من به سیل نامرادی نشدی تو تکیه گاهم

پدر دست یاری تو اگه دستهامو نگیره

کوره راه رفتن من مثل شبهام میشه تیره.




لیله الرغائب...



دوست ارزشمندم ، خواننده ی محترم وبلاگم


شب آرزوهاست...


قاصدکی به دست باد دادم و عهد بسته ام


تا رسیدنش به مقصد برایت دعا بخوانم.


نگاهت به آسمان باشد


چرا که من بهترین آرزوها را برایت به قاصدک سپردم


تا به خدا برساند.



********

های لایت)

لینک دانلود ترانه ی جدید و زیبای " نوازش "با صدای سیاوش قمیشی عزیز.


 

میشه نوازشم کنی
وقتی گرفته حالم
میشه ببندی بالمو
آخه شکسته بالم
می فهمی چی میگم بهت
می بینی خستگیمو
میشه بذارم پیش تو
چند روزی زندگیمو
میشه بشینی پیشم و
یه شعر برام بخونی
امشب یه کم تنها شدم
میشه پیشم بمونی
...

انگار یه بغضی تو گلوم
داره شکسته میشه
اینجوری که پلکای تو
هی باز و بسته میشه
میشه نوازشم کنی
وقتی گرفته حالم
میشه ببندی بالمو
آخه شکسته بالم
...



این که نگات نمیکنم  ، یعنی گرفتار توام...


دل نوشت )

این دلتنگ نامه ی آیدایی ست که خودش هم

از سماجتش در نا امید نشدن در شگفت است و دلش زخمی ست و...

 

شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد

خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد

من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلند

نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد

با همین نیمه همین معمولی ساده بساز

دیــــر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد

بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت

وا نشد بدتر از آن بـــال و پـرم را بـــاد بـرد... *

 


=====================


حس نوشت )

بیشتر از هر کاری ، چقدر دلم میخواد حرف بزنم...حرف بزنم ،

از همون حرفایی که همیشه نگفتمشون...


 =====================


عشق نوشت )

عشق تن به فراموشی نمی سپارد

مگر یکبار

برای همیشه

جام بلور تنها یکبار میشکند.

میتوان شکسته اش را نگاه داشت

اما شکسته های جام، آن تکه های تیز برنده، دیگر جام نیست.

احتیاط باید کرد

همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم عشق نیز...

بهانه ها جای حس عاشقانه را خوب میگیرند. **


=====================


دغدغه نوشت )

من یک بغل مهربانی را

در تیرگی های این شهر شلوغ گم کرده ام

نمی دانم سالهاست پی کدام دلشوره عاشقانه میگردم ...***


پ.ن) یه بغل محبت ؟ کاشکی محبتها واقعی و دایمی بودن ...

اما انگار توی تئاتر زندگی همه چیز تاریخ مصرف داره حتی محبت...

پرده که افتاد ... تموم....


======================

*حامد عسکری

**زنده یاد نادر ابراهیمی عزیز

( چه کسی میتونه مثل این عزیز اینقدر زیبا عشق رو معنا کنه... عاشقشم.)

***حسین ناصری


ای معلم ای دبستانی ترین احساس من...



معلمانم به حرمت تاثیری که بر همه ی فرزندان سرزمینتان

داشته و دارید

هفته اتان از امروز تا همیشه مبارک باد.


از بچگی با وجودی که مادرم دبیر بودند ،

هرگز رویای معلم شدن توو سرم نبود

اما الان ... کاملا از اینکه خداوند واسم پس از کلی فراز و نشیب

این شغل رو انتخاب کرده کاملا بله کاملا! خوشحالم.

من فکر میکنم اگه یه معلم واقعا به وظیفه اش خوب عمل کنه

رسالت بزرگی داره...

خداوند نعمتهای زیادی بهم داده... جدی میگم بیشتر از حد معمول...

قدرت بینایی و قدرت شنوایی و قدرت بویایی م از حد معمول قوی تره!

همین خصوصیات باعث میشه یه معلم شش دانگ باشم تو کلاس.

و ارتباط بهتری با دانش آموزام داشته باشم...

حداقل اینطوری فکر میکنم!

حتی وقتی پایان هفته صدام میگیره و شونه م از نوشتن درد میگیره

بازهم از نظرم بر نمیگردم...

اما درد یه معلم بیشتر از ایناست...

 

لطفا این متنو بخونین:

"معلم کیست؟

موجودی کاملا ناشناخته ، به ظاهر متفکر، بی پول

اما همه حسرت تعطیلی زیاد و درآمد مفتشو میخورند ...

بهترین کاربردش جهت ضمانت بانکی ست."

 

شاید اول بخندیم به این متن اما...

بخداوند سوگند هیج کجای دنیا در مورد  معلم اینجوری گفته نمیشه

و از دومین یا سومین شغلهای پردرآمد و مهم هر کشوره!

باور کنین درآمد مهم هست

ولی اون چیزی که عذاب میده آدمو درک اطرافیانه...

 

بگذریم از غم و غصه و ناله کردن ...

بقول استاد عزیز دکتر شریعتی بس است این همه ناله کردیم...

تمام معلمهای عمرم روزتون مبارک...


من ستاره پردازم

حرفه ی من این است که ستاره ها را صیقل دهم

پرداخت کنم ، جلا بدهم و به آسمان زندگی بفرستم

آری من یک معلمم.



پست ویژه...


مادرم روزت مبارک.

 

واقعا چقدر کلیشه ای و چقدر کمه...

واسه سپاس  از مادرامون ،

باید هر لحظه از عمرمون در برابرشون تعظیم کنیم...

اینروزا بیشتر از همیشه طاقت نگاه نگران مادرم رو ندارم

 اون نگاه پر از رمز و راز ...

چه جوری بهت بگم مادرم من خوبم ...

مثل همیشه سلامتم... مثل همیشه موفقم ...

مثل همیشه خوشبختم ... مثل همیشه هستم... باور کن.



تقدیم به تمام مادرانی که بد بودن یا نبودن و یا کم بودن پدر ها رو

با خوب بودن،یا بودن و یا بیشتر بودن خودشون جبران می کنند .

 همه مادرانی که هم پدر هستند...هم مادر...

تمام مادرانی که حتی زن بودن خود رو فدای مادر بودن میکنند .




 بیچاره مادر ! گفتم : مادر ! گفت : جانم ! گفتم :درد دارم .

گفتا :به جانم . گفتم :خسته ام ! گفت :پریشانم .

گفتم :کجا بخوابم ؟ گفت :روی چشمانم . گفتم : گرسنه ام !

گفتا: بخور نانم ...واما یکبار هم نگفتم : های های

مادر من ! من خوبم . خوشبختم . شادم ... یکبار هم نگفتم .

همه ش از درد گفتم ... همه ش از رنج گفتم .

ای وای مادرم ... ای وای مادرم.

 




زنانه نوشت با افتخار )

زن بودن مثل ققنوس بودن است!

هی آتش میگیری و باز ناامید نمیشوی و از خاکسترت زن متولد میشود!

زن قداست دارد...

برای با او بودن باید مـــــــــرد بود نه نر!

نفس تازه کن بانو...


باید تظاهر کنم حالم خوب است ...




تفسیر آزاد ) ..................


در این دنیا همه چیز دست خود آدم است،

حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس.

آدمیزاد می تواند اگر بخواهد کوه ها را جا به جا کند.

می تواند آب ها را بخشکاند.

می تواند چرخ و فلک را به هم بریزد.

آدمیزاد حکایتی است.

می تواند همه جور حکایتی باشد.

حکایت شیرین، حکایت تلخ، حکایت زشت ...

و حکایت پهلوانی ... *


پ.ن 1) دغدغه م شده... حکایت من! چقدر ......


پ.ن2) اما تو فراموش نکن که توانا بودی...

تو میتونستی از جنس کوه باشی و کوهها رو جابه جا کنی...اما...




حس نوشت )

از اعتمادِ کاملِ پَرده به باد بیزارم
از خیانتِ همهمه به خاموشی
از دیو و از شنیدن، از دیوار.
برای من
دوست داشتن
آخرین دلیلِ دانایی‌ست
اما هوا همیشه آفتابی نیست
عشق همیشه علامتِ رستگاری نیست
و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامشِ عمیقِ سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحملِ سکوتش طولانی‌ست
چقدر ...

نباید کسی بفهمد
دل و دستِ این خسته‌ی خراب
از خوابِ زندگی می‌لرزد.
باید تظاهر کنم حالم خوب است
راحت‌ام، راضی‌ام، رها ...
راهی نیست.
مجبورم!
باید به اعتمادِ آسوده‌ی سایه به آفتاب برگردم. **

پ.ن ) زیبا سروده ی سید علی صالحی... حرفی برای گفتن نمیذاره...

اگه قبلا هم خونده بودینش یه بار دیگه با دقت بخونینش پیلییییز...


خواب نوشت )

برخاسته ام از خواب

و هنوز در پلک ام تویی

و نمی دانم کجایی!***


پ.ن ) انگار از خوابی چند ماهه برخاستم و وه .......
کاشکی همیشه در خواب بودم.



های لایت ) لینک دانلود آهنگ " دیگه آرووم نمیگیرم "

با صدای خاص و پر از اعتراض بهرام رادان عزیز...


دیگه آروم نمیگیرم حتی تو دل بهشت
دیگه آسون نمیمیرم حتی به دستور یا حکم سرنوشت
دیگه عشقی تو دلم نیست گم شده تو هیاهوی شهر شلوغ
دیگه دوس داشتن قشنگ نیس حتی با قصه یا تلقین و دروغ

دیگه اشکام نمیریزه حتی از شرم انجام گناه
دلم از غم نمیسوزه حتی دریغ از یه آه
همه دردا توی قلبم شده این صدای فریاد
من سکوتو توبه کردم آی مردم داد و بیداد
دیگه آفتاب تو روزام نیست همه لحظه هام ابری و تار
رنگی به خاطره هام نیس مثل سایه رو دیوار
دیگه باور ندارم میشه زلال بود و روون
شوقی در سر ندارم پر بکشم به آسمون
حالا لحظه هام پر از شکایته پیش خدا
دیگه دستام خالی از رفاقته حتی واسه یه آشنا
همه دردا توی قلبم شده این صدای فریاد
من سکوتو توبه کردم آی مردم داد و بیداد.



*سیمین دانشور - سووشون

** سید علی صالحی

*** شمس لنگرودی